عشق مامان و بابا

بی بی چک

عزیزم این بی بی چکم که مثبت شد و کلی ذوق کردمو انگار دنیا رو بهم دادن زنگ زدم خاله محبوبه تاییدش کرد     ...
8 آذر 1391

تو پسملیه مامانی

سلااااااااااااام  پسمليه مامان دو روز پيش با بابا رفتيم سونوگرافي دوباره ديدمت و خيلي خوشحال شدم انگار دنيارو بهم ميدن وقتي ميبينمت. خيلي دوستت داريم من و بابا منتظريم بياي بغلمون. راستي با بابا رفتيم واست لباس خريديم مامان جونم واست كيسه خواب و ست حوله و يه دست لباس خريد خيلي خوشگلن همه رو از تهران خريديم وقتي پيشه خاله محبوبه و مامان جون و پدر جون بوديم الان اهوازم اونجا بودم آزمايش قند بارداري دادم دكتر ديد گفت بايد رژيم بگيرم تا قندم بالا نره اما من خيلي نگرانم هم واسه خودم هم واسه تو . فعلا دارم رژيم ميگيرم ايشالله چيزي نيست و همه چي به روال عادي بر ميگرده تو هم با دستاي كوچولوت دعا كن چيزي نباشه دوستت دارم پسر قشنگم زود ...
8 آذر 1391

هدیه خاله 21 مرداد 91

سلام مامانی خاله محبوبه وقتی فهمید من نی نی دارم و خاله شده از ذوق و خوشحالی رفت واست کفش و جوراب هدیه خرید فرستاد اهواز خاله محبوبه هر روز زنگ میزنه میگه دونه انارم چطوره خیلی دوستت داره بوووووووووووووووووس   ...
8 آذر 1391

پسر مامان و بابا 4 مهر 91

سلام مامانم دیشب رفتم سونو گرافی و فهمیدیم جنسیتت چیه البته با کلی دردسر آخه تو پاهاتو رو هم گذاشته بودی و تکون نمیخوردی دکتر گفت برو بستنی بخور تا حرکت کنه بعد یهو گفت صبرکن بچه تکون خورد البته یه ضربه بهت زد و تو هم طبق معمول شیطونی کردی و ما فهمیدیم پسری بابا باورش نمیشد میگفت دروغ میگی بعد به خاله محبوبه زنگ زدم آخه با اصرارهای اون رفتم سونوگرافی خاله چند بار زنگ زد ولی نوبت من نشده بود وقتی بهش خبر دادم کلی ذوق کرد با دایی امیر منم گریه میکردم خیلی دوستت دارم عزیزم پدر جون مامان جون دایی نیما دایی امین و دایی امیر دوم همشون خوشحال شده بودن همه ذوق کردن همه منتظرن عزیزم زود بیا بغلم خیلی دوستت دارم بووووووووووووووووووس ...
8 آذر 1391

دومین سونوگرافی عشق مامان بابا 8 شهریور 91

مامانم دیشب حالم خیلی بد بود سرما خوردم شدید درد زیادی داشتم و من و بابا خیلی ترسیدیم با استرس ساعت ٣ صبح رفتیم بیمارستان اونا هم واسم سونو اورژانسی تجویز کردن اما تا ٥ صبح دنباله سونوگرافی گشتیم و پیدا نکردیم خیلی استرس داشتم اینقدر نذر و نیاز کردم اومدیم خونه خوابیدیم صبح که بیدار شدم حالم بدتر از شب قبل بود با خاله محبوبه و بابا رفتیم سونوگرافی بعد از این همه نگرانی وقتی دیدم چطور داری دست وپا میزنی خیلی خوشحال شدم بعدش صدای قلبت خوشحالیمو دو برابر کرد مامانم دکتر وقتی دست و پا زدنتو دید خیلی خندید تا دستگاه میزاشت رو شکمم دست و پا میزدی الهی قربونه اون دست و پای کوچیکت برم خاله محبوبه خیلی دوست داشت ببینت و صدای قلبتو بشنوه اما دکتر همر...
8 آذر 1391

سونوگرافی ان تی عشق مامان و بابا

سلام مامانم هفته 12 بارداریم رفتم سونو ان تی که خیالم راحت باشه عزیز دل مامان و بابا سالم باشه که خدا رو شکر همینطورم شد و فهمیدیم تو سالمی انگار با اون دستای کوچیکت تو مانیتور سونوگرافی با هام بای بای میکردی وقتی از سونوگرافی اومدم و یاد دستای قشنگت افتادم کلی گریه کردم دوستت دارم عزیزم منتظرم بیای تو بغلم بوووووووووووووس ...
8 آذر 1391

پسمل مامان

سلام مامانم خیلی وقته ندیدمت اما خیلی خوب حست میکنم چون شیطونی مامانم اگه میخوای شیطونی کنی چرا تو شب تو روز شیطونی کن .  ١٠ روز دیگه میرم سونوگرافی و تو رو میبینم عزیزه دلم. دیشب رفتم واسه پسرم سرویس کالسکه خریدم از تهران با خاله محبوبه و مامان جون اینقدر انتخاب سخت بود اما بالاخره خریدیم خیلی خوشگلن مبارکه پسرم باشه توشون بازی کنه خیلی دوستت دارم عزیزم بووووووووووس منتظرتم بپری بغلم انشالله
24 آبان 1391

مهراد مامان و بابا

سلام مامانم دیروز رفتم دکتر صدای قلبتو دوباره شنیدم خیلی خوشحال شدم و روحیم عوض شد آخه خیلی درد داشتم یه مدت پهلو درد گرفتم و شبا نمیتونم بخوابم اشکال نداره مامانم طبیعیه پسرم ارزششو داره تصمیم گرفتم یه اسم دیگه واست انتخاب کنم بابا هم موافقه خیلی خوشگله از این به بعد شدی مهراد مامان. دکتر واسم تست قند نوشته که خدایی نکرده دیابت نگیرم یه سونوگرافی هم دارم که سه هفته بعد انجام میدم واسه اون روزی که تو رو دوباره تو مانیتور سونوگرافی ببینم لحظه شماری میکنم عزیزم  منتظرم بیای تو بغلم مواظب نی نی خاله محبوبه باش هنوز کوچیکه دوستت دارم بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
8 آبان 1391

من خاله شدم

پسر مامان نمیدونی چقدر الان خوشحالم امروز فهمیدم خاله محبوبه یه نی نی تو دلشه مانی مامان مواظب نی نی خاله باشیا دایی امیر و محبوبه کلی گریه کردن وقتی جواب آزمایشو گرفتن منم که خاله محبوبه و دایی امیر بهم زنگ زدن کلی گریه کردم مامان جون و پدر جون خیلی خوشحالن امشب تهران جشن میگیرن مانی مامان دیگه همبازی داری خدایا شکرت به بابا هم زنگ زدم گفتم اونم برای دایی امیر و خاله محبوبه خیلی خوشحال شد کی شماها بدنیا بیاین و من و خاله محبوبه ببریمتون بیرون عزیزم دوستت دارم بووووووووس
23 مهر 1391

زندگی مامان

سلام مامانم زندگیه مامان چطوره؟ مامانی چند روز حالم خوب نبود دیشب پدر جون و مادر جون و عمه نسرین و عمو محسن اومدن دنبالم اهواز که با هم بریم رامهرمز خونشون که به گل پسرم بهتر برسم تا الان بیشتر وقتو عمه نسرین پیشم بود کمکم میکرد  اخه مامان زیاد نمیتونست کار کنه الان عمه میره دانشگاه نمیتونه پیشم بمونه همه خیلی دوستت داریم . الان  بابا سر کاره امشب شبکاره دیشبم شب کار بود اما صبح میاد پیشمون عزیزم میخواد ببرمون بیرون . دایی نیما هم تا دیروز پیشمون بود اومد دانشگاه ثبت نام کنه امشب میره تهران به درساش برسه مامان جون میخواد آبان ماه بیاد پیشمون همه دوست دارن زود بیای تو بغلمون دوستت دارم عزیزم بووووووووووووووووووووووووووووووووو...
23 مهر 1391