عشق مامان و بابا

مامان و بابا خیلی دوستت دارن پسملیه ما

پسر گلم با مامان اومدیم تهران پیش مادر جون و پدرجون وخاله محبوبه ، دو سه روز از اومدنمون نگذشته بود که دوباره تهوع و استفراغ های تو شروع شد همه خیلی ناراحت شدن کلی گشتم و به چند جا سر زدم تا یه دکتر فوق تخصص خوب پیدا کنم بالاخره دلمو زدم به دریا پیش یه دکتر خوب بردمت و خانم دکتر یه عالمه آزمایش واست نوشت خاله محبوبه و دایی اولی هم باهامون بودن ، کلی هم دارو وتست تجویز کرد فرداش با مادر جون و پدر جون رفتیم آزمایشگاه مرکز طبی خیلی شلوغ بود و معطل شدیم هر بچه ایی که گریه میکرد تو نگاش میکردیو بغض میکردی نوبت ما شد و تو موقع خونگیری خیلی گریه کردی مامان خیلی ناراحت شد بعد کیسه ادرار بهت وصل کردیم و اومدیم خونه ،  دو روز ...
28 دی 1392

دوردونه مامان

سلام پسر گلم دیروز وارد ده ماهگی شدی  مامان خیلی خوشحال شد چون این مدت خیلی سختی کشیدم ماه پیش مامان جون و پدر جون و دایی امین با خاله محبوبه و پارسا مهر اومدن پیشت خیلی خوش گذشت واست یه کادو خوشگل هم اوردن سویشرت شلوار که خیلی بهت میاد ، اما وقتی اینجا بودن تو چند بار بالا اوردی و همه نا احت شدیم خیلی غصه خوردم با دایی امیر با ماشین پدر جون رفتیم زندایی الهامو برسونیم تو هر چی تو معدت بود و یهو بالا اوردی خیلی ناراحت شدم چون تعطیلات بود نمیتونستم ببرمت دکتر ، وقتی تعطیلات تمام شد با پارسا مهرو خاله محبوبه رفتیم دکتر پارسا مهرم زیر گلوش سوخته بود دکتر گفت چون هوا نمیخوره اینطوریه ، دکتر واست آزمایش نوشت خیلی نگران شدم گفت ممکنه عفونت پن...
18 آذر 1392

گل پسر مامان

سلااام پسر گل مامان ، بازم مامان دیر اومد وبلاگتو آپ کنه از بس تو شیطون شدی قربون شیطنت هات بشه مامانت ، از کجا واست تعریف کنم مامانی وقتی میخواستیم بریم واکسن بزنیم تو مریض شدی و تب کردی و دکتر اجازه نداد بریم واکسن بزنیم و خیلی بیحال بودیم تو این بیحالیت گذاشتمت توی تخت و تو قل خوردی و افتادی چیزیت نشد اما نمیدونی مامان چقدر گریه کرد و جیغ کشید خیلی نگرانت بودم دکترم بردمت  اونم گفت خدا رو شکر چیزیت نشده انشالله همیشه خدا نگهدارت باشه،  خلاصه بعد از ده روز رفتیم واکسنتو زدیم با بابا یونس ، خیلی گریه کردی دکتر گفت چه پسره سوسولی منم بغلت کردم و اومدیم خونه و خدا رو شکر اصلا اذیت نشدی و بعد از چند روز رفتیم پیش خاله محبوبه و پا...
2 آبان 1392

پسملیه مامان و بابا

سلام مامانی بازم دیر اومدم وبلاگتو آپ کنم ازبس پسرم شیطون شده و مامانش نمیتونه پنج دقیقه تنهاش بزاره اینقدر ملوس و خوردنی شدی که مامان دست از همه کاراش کشیده و فقط با تو بازی میکنه همش داری جیغ میزنی و صداهای عجیب و غریب از خودت در میاری مخصوصا موقع خوابیدن و شیر خوردن . عاشق تبلیغات تلویزیون هستی و اگه خواب باشی با صداش بیدار میشی، تو این مدت خاله محبوبه و پارسا مهر اومدن پیشمون و خیلی به همه مون خوش گذشت بعدش مامان جون و پدر جون با دایی نیما دایی امین اومدن خیلی روزای خوبی بود همشون به سختی ازت جدا شدن همه خیلی دوستت دارن ، عزیزم امشب 6 ماهه شدی و باید واکسنتو فردا بزنی منم خیلی نگران و ناراحتم آخه دفعه قبل اذیت شدی از الان بغض توی گلومه، ...
15 شهريور 1392

پسر مامان 4 ماهه شدی

پسرم مامان خیلی دوستت داره ولی دیر به دیر میامو وبلاگتو بروز میکنم سرم شلوغه و گرنه تو زندگیه مامانی چند روز پیش یعنی 15 تیر رفتیم واکسنتو زدیم و کم مونده بود مامان گریه کنه اخه تو از ته دلت یهو زدی زیر گریه بعد که اومدیم خونه با اینکه دارو خورده بودی تب کردی و منم خیلی نگرانت بودم تا دو هفته بیحال بودی و شیر نمیخوردی و خوابت بهم خورده بود یهو جیغ میزدی و گریه میکردی اما خدا رو شکر چند روزه خوب شدی ، لثه هات خیلی اذیتت میکنن همش آب دهنت میریزه و من کلی ذوق میکنم عاشق اون خندهاتم که آب دهنتم آویزون میشه ، مامانی خیلی تغییر. کردی هر روز یه چیز جدید از خودت به مامان نشون میدیو منو خوشحال میکنی هر روز یه صدای تازه از دهنت در میاد. پسرم تازگیا تو...
2 مرداد 1392

نفس مامان خیلی دوستت دارم

سلام مامانم الان یک ماهه که تهرانیم خیلی بهمون خوش میگذره نی نی خاله محبوبه دنیا اومد خیلی نازه از الان تا همیشه یه رفیق فابیریک داری یه همبازی که با هم بزرگ میشین مثل من و خاله محبوبه که با هم بزرگ شدیم فقط دو سه ماهی یه بار همدیگه رو میبینین خیلی هر دوتونو دوست دارم امروز با هم کلی عکس انداختین   ماهان جونم بابا خیلی دلش واست تنگ شده و میگه برگردیم اهواز ولی من اصلا دوست ندارم اما مجبوریم برگردیم آخه خیلی خسته شده اینجا هر روز با هم دوتایی بیرون میریم دایی امیر کالسکتو از اهواز آورد خیلی خیلی خوش میگذره تو هم خیلی ذوق میکنی هر روز پدر جون بغلت میکنه و میبرت پارک کلی دوست پیدا کردی همه دیگه میشناسنت وقتی میری بیرون همه دورت جمع می...
1 تير 1392

پسرم آقا شده

سلام مامانی  اومدیم تهران پیش مامان جون و پدر جون و خاله محبوبه و دایی امیر اینقدر به همه خوش میگذره پسرم . تو هم عادت کردی همش دستتو میخوری اینقدر بامزه الهی قربونت برم  راستی پیش خاله فریبا و خاله نفیسه و خاله فاطمه و خاله فریبا دوم رفتیم اونا هم خیلی خوشحال شدن و یه کادو خوشگل بهت دادن که تنت کردمو باهاشون کلی عکس انداختی دستشون درد نکنه لباست واقعا قشنگه و بهت میاد پسرم که دستشو میخوره فدات بشم من      اینم عکست با مامانی که داریم میریم کرج ...
10 خرداد 1392

پسمله مامان دو ماهه شد

سلام پسمله مامان که امروز دو ماه و پنج روزشه و مامان باباش خیلی خوشحالن که صحیح و سالم بغلمون هستی ، پنج روز پیش رفتی با مامان واکسنای دو ماهگیتو زدی و هیچی نگفتی و تب نکردی با اینکه همه نگران بودن تب کنی تو هم به همه نشون دادی چقدر آقا هستی مامان دورت بگرده عزیزه دلم ، عکساتو واسه خاله محبوبه ایمیل زدم خیلی خوشحال شد کلی ذوق کرد و به من گفت تو رو زود ببرم تهران پیشش تلفن زده بود فقط جیغ میزد با دایی امیر عکساتو دیده بودن کلی خوشحال شدن بعد مامان جون و پدر جون صدا زدن اونا هم دیدن خیلی خوشحال شدن دلشون واست تنگ شده اوایل خرداد میریم تهران پیششون ، خاله محبوبه بخاطر قند بالا بیمارستان بستریه تا پسر خاله پارسا مهر تحت نظر باشه ، حواست به پسر ...
19 ارديبهشت 1392

خوشملو مامان

پسر عزیزم هنوزم شبا بیداری و من باهات بازی میکنم قیافت تغییر کرده و بزرگ شدی تمام وقتمو گرفتی واسه همین دیر به دیر میامو وبلاگتو آپ میکنم الانم رو شونه هام خوابیدی و من دارم واست پیام میزارم آخه میزارمت سر جات گریه میکنی آخه دلت درد میکنه تقصیر منه امروز حبوبات خوردم ، عزیزم هر روز میزارمت تو تختت و تو واسه اولین بار به آویز بالای تختت واکنش نشون دادی و صداهای عجیب غریب در میاریو میخوای عروسکاشو با دستای کوچولوت بگیری ، هر روز که میگذره واسه من و بابات شیرین تر میشی و بیشتر دوستت داریم و طاقت یه لحظه دوریتو نداریم پدر جون و مامان جون و خاله محبوبه هر روز از تهران زنگ میزنن و صداتو میشنون خیلی دلتنگت شدن میگن کی میای منم بهشون قول دادم اردی...
24 فروردين 1392
1